عطار نیشابوری

مقدمه
فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری، مشهور به شیخ عطّار نیشابوری، یکی از شاعران پرآوازه و عارفان ایرانی و بلند نام ادبیات فارسی است که در سال ۵۴۰ قمری یا ۵۳۷ قمری در منطقه کَدکَن حوالی نیشابور به دنیا آمد. وی در حمله سربازان مغول به نیشابور، اسیر و سپس در سال ۶۱۷ قمری یا ۶۱۸ قمری و یا ۶۲۷ قمری کشته شد. عطار با علوم مختلفی مانند قرآن، حدیث، فقه، تفسیر، طب، نجوم و کلام آشنا بود که نتیجه آن در آثارش نیز مشهود است. استاد شفیعیکدکنی در مقدمهایکه بر منطقالطیر نوشته میگوید شخصیت عطار در ابر ابهام است و اطلاعات ما حتی دربارۀ سنایی، که یک قرن پیش از عطار میزیسته، بسیار بیشتر از اطلاعاتی است که از عطار در دست داریم.
نوجوانی و جوانی
پدر عطار به شغل عطاري مشغول بود. فریدالدین بعد از وفات پدر كار او را ادامه میدهد و همزمان نیز به طبابت مشغول میشود. داستان عطار از یک انقلاب روحي شروع میشود، در اين مورد نقلهای مختلفي بيان شده كه معروفترين آنها اين است:
روزی درویشی به دکان عطاریاش می آید و از او که مشغول به معامله بود، طلب کمک می کند اما او به درویش کمکی نمی کند. درویش به او می گوید: ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار می گوید: همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش می گوید: تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار می گوید: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر می گذارد و با گفتن کلمه الله از دنیا می رود. عطار با دیدن مرگ درویش شدیداً متغیر شده و دست از کسب و کار می کشد و راه زندگیش را تغییر می دهد.
عطار بعد از ماجرای مرگ درویش شدیدا متحول میشود و چند سالی را در محضر شیخ الشیوخ عارف رکن الدین میگذراند. وی در آن سال ها مشغول توبه و ریاضت و جهاد با نفس بود. به راه و رسم سالکان عطار بخشی از عمر خویش را مشغول سفر بود و از مکه تا ماوراءالنهر به مسافرت پرداخت. در این سفرها با شیوخ و بزرگان زمان خود دیدار کرد و به خدمت مجدالدین بغدادی رسید.
سپس به نیشابور بازگشت و تا پایان عمر در آنجا زیست. گفته شده در هنگامي كه شيخ به سن پيري رسيده بود بهاءالدين محمد، پدر جلال الدين بلخي با پسر خود به عراق سفر مي كرد كه در مسير خود به نيشابور رسيد و توانست به زيارت شيخ عطار برود. شيخ نسخه اي از اسرار نامه خود را به جلال الدين كه در آن زمان كودكي خردسال بود داد.
شعر شاعران نامدار در وصف عطار
شیخ محمود شبستری:
مرا از شاعری خود عار ناید / که تا صد قرن چون عطار ناید
اگرچه زین نمط صد عالم اسرار / بود یک شمه از دکان عطار
صائب:
خواهد رسید رتبه صائب به مولوی / گر مولوی به رتبه عطار می رسد
سیف:
سیفم که بریدم ز همه نسبت خود لیک در گفتن طامات چو عطار فریدم
مولانا:
من آن مولای رومی ام که از کِلکَم شَکِر ریزد و لیکن در سخن گفتن غلام شیخ عطارم
و
عطار روح بود و سنایی دو چشم او ما از پی سنایی و عطار آمدیم
مذهب عطار
درباره مذهب عطار نیشابوری اختلاف نظر بسیار است. برخی از اشعار او درباره فضیلت خلفا ، ابوحنیفه و مذهب شافعی نشان می دهد بر مذهب اهل سنت بوده است اما او اشعار بسیاری در فضیلت امام علی(ع) ، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و اهل بیت (ع) سروده که موجب شده است افرادی او را شیعه بدانند.
اشعار عطار در وصف اهل بیت ( علیهم السلام )
در وصف حضرت علی ( علیهالسلام ):
خواجۀ حق پیشوای راستین کوه حلم و باب علم و قطب دین
ساقی کوثر، امام رهنمای ابن عم مصطفا، شیرخدای
مرتضای مجتبا، جفت بتول خواجۀ معصوم، داماد رسول
در وصف امام حسن (علیهالسلام):
نور چشم مصطفی و مرتضی شمع جمع انبیاء و اولیا
جمع کرده حُسن خُلق و حُسن ظن جملۀ افعال چون نامش حسن
در وصف امام حسین (علیهالسلام):
کیست حق را و پیمبر را ولی آن حسن سیرت حسین بن علی
آفتاب آسمان معرفت آن محمد صورت و حیدر صفت
نُه فلک را تا ابد مخدوم بود زانکه او سلطان ده معصوم بود
قُرَّةُ العَین امام مجتبی شاهد زهرا شهید کربلا
آثار عطار
آثار شيخ به دو دسته منظوم و منثور تقسيم مي شود. آثار منظوم او عبارتند از: 1- ديوان اشعار كه شامل غزليات و قصايد و رباعيات است. 2- مثنويات او عبارت است از: الهي نامه، اسرارنامه، مصيبت نامه ، وصلت نامه ، بلبل نامه ، بي سر نامه ، منطق الطير ، جواهر الذات ، حيدر نامه ، مختار نامه ، خسرو نامه ، اشتر نامه و مظهر العجايب . از ميان اين مثنوي هاي عرفاني بهترين و شيواترين آنها كه به نام تاج مثنويهاي او به شمار مي آيد منطقالطير است در داستان منطقالطير ، گروهی از مرغان برای جستن و یافتن پادشاهشان سیمرغ، سفری را آغاز میکنند. در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه باز میمانند و به بهانههای مختلف پا پس میکشند، تا اینکه پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی میمانند و با نگریستن در آینه حق درمییابند که سیمرغ در وجود خود آنهاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان جذب جذبۀ خداوند میشوند و حقیقت را در وجود خویش مییابند.
دو اثر دیگر که یاد شد منظومه مظهر العجايب و لسان الغيب است كه برخي از ادیبان آنها را به عطار نسبت داده اند و برخي ديگر اعتقاد دارند كه اين دو كتاب منسوب به او نيست. در ادامه ابیاتی از کتاب منطقالطير را مشاهده میکنید:
مرحبا ای هدهد هادیشده در حقیقت پیک هر وادی شده
ای به سرحد سبا سیر تو خوش با سلیمان منطقالطیر تو خوش
در قسمتی از الهی نامه که مربوط به قسمت ِ: «سؤال مرد درویش از جعفر صادق (علیه السلام)» است نویسنده شرح می دهد:
مگر پرسید آن درویش حالی
بصدق از جعفر صادق سؤالی
که از چیست این همه زهدت شب و روز؟
جوابش داد آن شمع ِ دل افروز
که چون کارم یکی دیگر نمیکرد
کسی روزی غم ِ چون من نمی خورد
چو کار ِ من مرا بایست کردن
فگندم کاهلی کردن ز گردن
چو رزق ِ من مرا افتاد آغاز
مرا نه حرص باقی ماند و نه آز
چو مرگ ِ من مرا افتاد ناکام
برای مرگ ِ خود برداشتم گام
چو در مردم وفایی میندیدم
بجان و دل وفای حق گزیدم
جُزین چیزی که می پنداشتم من
چو می پنداشتم بگذاشتم من
وفات
سال وفات عطار دقیقا مشخص نیست. برخی از تاریخ نویسان سال وفات او را 627 هجری .ق، دانسته اند و برخی دیگر سال وفات او را 632 و برخی 616 دانسته اند. داستان وفات او اینگونه نقل شده است: “پس از تسلط چنگیز خان مغول بر بلاد خراسان شیخ عطار نیز به دست لشکر مغول اسیر گشت. گویند مغولی میخواست او را بکشد، شخصی گفت: این پیر را مکش که به خونبهای او هزار درهم بدهم. عطار گفت: مفروش که بهتر از این مرا خواهند خرید. پس از ساعتی شخص دیگری گفت: این پیر را مکش که به خونبهای او یک کیسه کاه تو را خواهم داد. شیخ فرمود: بفروش که بیش از این نمیارزم. سرباز مغول از گفته او خشمناک شد و با ضربت شمشیری بر دوش شیخ او را از پای در آورد.”
شیخ قبل از مرگ با خون خود بر دیوار رباعی زیر را نوشت:
در کوی تو رسم سرفرازی این است
مستان تو را کمینه بازی این است
با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت
شاید که تو را بنده نوازی این است
مقبره
مقبره شيخ عطار در نزديكي شهر نيشابور قرار دارد و چون در عهد تيموريان مقبره او خراب شده بود به فرمان امير عليشير نوايي وزير سلطان حسين بايقرا مرمت و تعمير شد.
نشانی آرامگاه عطار نیشابوری: استان خراسان رضوی ، جنوب شرقی نیشابور ، خیابان عرفان کنونی ، محله باستانی شادیاخ نیشابور
بیانات مقام معظم رهبری درباره عطار نیشابوری
ما از داستانگویی چه قصدی داریم؟ چرا گفته میشود «برای فرزندانتان داستان بگویید»؟ چرا داستان اینقدر مورد توجهی همهی حکمای دوران تاریخ و از جمله اسلام است؟ چون داستان، در چهرهی قهرمانهایش، درس زندگی میآموزد. در داستان، هر انسانی میتواند کمال مطلوبها و راههای زندگی خودش را پیدا کند. لذا چنانچه بنا شود راه غلط به ما نشان بدهد، از آن فلسفهی خودش دور افتاده است و دیگر ارزش ندارد. بنابراین، باید روی این نقطه تکیه کرد که بعضی از داستانها ارزش ندارد. و اما، در همین «مثنوی» – که دیدم باز مواردی را شما ذکر کردید – یا در «منطق الطیر» شیخ عطار(۵)، داستانهای زیادی وجود دارد. در همین «هزارویک شب» معروف که دنیا را پر کرده و گمان میکنم هر جایی که پای فرهنگ بشری رفته، اسم هزارویک شب هم وارد شده است، داستانهای بسیاری، از جمله «علاءالدین و چراغ جادو» و از این قبیل وجود دارد. ۱۳۷۱/۱۰/۲۹
بسیار مفید فایده بود خیلی ممنونم
خداخیرتون بده ، جامع و کامل بود …
ممنون
خواهش میکنم ، ممنون از نظر شما
ممنون مقاله خوبی بود🙏
زنده باشید…